تقریب. ادناء. استدناء. پیش آوردن: گوش را نزدیک کن کآن دور نیست لیک نقل آن به تو دستور نیست. مولوی. ، تقرب دادن: باید که جلد باشی اندر کارها که من آگاهم از طاعت و تو را نزدیک کنم و برکشم و نیکوئی فرمایم. (ترجمه طبری بلعمی)
تقریب. ادناء. استدناء. پیش آوردن: گوش را نزدیک کن کآن دور نیست لیک نقل آن به تو دستور نیست. مولوی. ، تقرب دادن: باید که جَلد باشی اندر کارها که من آگاهم از طاعت و تو را نزدیک کنم و برکشم و نیکوئی فرمایم. (ترجمه طبری بلعمی)
پیش آمدن. (ناظم الاطباء) ، نزدیک شدن. اقتراب: بهار خرم نزدیک آمد از دوری به شادکامی نزدیک شد نه مندوری. جلاب بخاری. - به نزدیک آمدن، نزدیک شدن: بدانست کآمد به نزدیک مرگ همی زرد خواهد شدن سبز برگ. فردوسی. - نزدیک چیزی آمدن، به آن نزدیک شدن. بر آن آمدن: نزدیک رز آید در رز را بگشاید تا دختر رز را چه به کار است و چه شاید. منوچهری
پیش آمدن. (ناظم الاطباء) ، نزدیک شدن. اقتراب: بهار خرم نزدیک آمد از دوری به شادکامی نزدیک شد نه مندوری. جلاب بخاری. - به نزدیک آمدن، نزدیک شدن: بدانست کآمد به نزدیک مرگ همی زرد خواهد شدن سبز برگ. فردوسی. - نزدیک چیزی آمدن، به آن نزدیک شدن. برِ آن آمدن: نزدیک رز آید در رز را بگشاید تا دختر رز را چه به کار است و چه شاید. منوچهری